آناهید مهربون

...

پیاده رو جلو خونه مون ادامه عکسهای اناهید در ادامه مطلب   ...

آناهید با مایو وموهایی که توسط مامان سحرش کوتاه شده! خودم که از کار خودم راضیم نظر شما چیه؟   فدای اون فیگورای منحصربفرد دخترررررررررررررم   ...

دخترک ماه من  23 ماهه شد.. آناهید تقریبا کامل حرف میزنه ومنظورش وخواسته هاشو به ما میفهونه! اولین جمله شو وقتی نوزده ماهه بود گفت"بابا نیست!" الان دیگه واسم تعریف میکنه وبلبل زبونی شده که بیا وببین! جمله های طولانی میگه...مامان دی یوز(دیروز)یفتم(رفتم )تاب تاب تاب...هب!(خب)! لپ منو میگیره ومثلا باهام شوخی میکنه و میگه: خوشله! میره تو راه پله و پدربزرگشو صدامیکنه: پد دوم(پدرجون) بیا آنادید(آناهید) ببر پایین ! خودشو انادید خطاب میکنه..مامان لیوان انادید بریز..لباس آنادید بپوش.. فامیلی خودش ..باباییش و منو میدونه..اسم بیشتر از بیست حیوونو میدونه..عاشق تاب بازی هم هست شدید!! شمع فوت کردنو خیلی دوس داره و...

اناهید بتازگی یه روسری یا یه چیزی که مثل کیف دسته داشته باشه میگیره دستش ومیره دم در و میگه:مامان سحر کاری نه؟(نداری)حباسز(خداحافظ)! میگم کجا میری دخترم؟ میگه:مدسه!(مدرسه) میگم مدرسه میری چیکار :میگه:دس(درس)هونم(بخونم)! انقدر بلبل زبون شده که نمیدونم از کجاش بگم! در ادامه چند عکس با حالتایی که مختص به عکس گرفتن خودشه و کسی بهش یاد نداده! و در ادامه  شهاب - شهرزاد - آناهید   شهاب دقیقا 100 روز از اناهید من کوچیکتره!   ...

16خرداد93..روستای علی آباد بفرمایید ادامه مظلب لطفا از راست به چپ زینب-امیرمهدی که چند روزی خواهرش ملیکا جون بدنیا اومده-هانیه -باران  والبته گل من آناهید ! ...

تازه خبر اینکه بابایی نرفت سفر و ما سه تایی رفتیم عروسی وکلی بهمون خوش گذشت! عکس سه نفرمون زیاد خوب نشد.اما چون قول داده بودم.یکیشونو گذاشتم .   ...